یاور همیشه مؤمن من

سخی داد دهقان
به یاد پدرکلان مهربانم؛ یاور همیشه مؤمن (31 تیر (سرطان) 1377)

ــــــــــــــــــــــــOــــــــــــــــــــــــ
«تو خوبی
و این همه‌ی اعتراف‌هاست».

تو رفتی در
«سالِ بد
سالِ باد
سالِ اشک
سالِ شک.

سالِ روزهای دراز و استقامت‌های کم
سالی که غرور گدایی کرد.
سالِ پست
سالِ درد
سالِ عزا»؛*
سال پرواز تو، سال خون رنگ شدن مزار شریف و بامیان. 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
* شعرها از احمد شاملو.

کودتای اردوغان

Turkey

 

نظام‌های دیکتاتوری هرچند مسلط و قوی باشند، پاهایی از گِل دارند که بذر نابودی را در خود حمل می‌کنند.

شرق مدیترانه، عبدالرحمان مُنیف، برگردان: صادق دارابی، تهران، افراز، 1394، مقدمه، ص 2.

«عراق»، تسلیت!

 

شهیدان عراق

 

هر چند کار از همدردی با شهیدان «کابل» و «بغداد» و دیگر شهرهای مظلوم این دو کشور گذشته است، ولی باز هم تسلیت به ملت هر دم شهید عراق و نیز بازماندگان شهیدان انفجارهای دیروز بغداد.

شهید عرب یا قاتل ملت؟

شاه دو شمشیره

حکایت زیارتگاه هایی که مردم نادان برای کشته شدگان القاعده و عرب های مزدور در این گروه و مزدوران طالبان در گوشه و کنار افغانستان از جمله شهر خوست ساخته اند، حکایت همین «شاه دو شمشیره» است که از خون مردم کابل، جوی روان کرد، ولی حالا مزارش در قلب شهر کابل قرار دارد و البته پس از سال ها و قرن ها هم چنان کشته می گیرد: فرخنده، دختری که دو سال قبل در شب عید نوروز در جوارش، کشته، لگدکوب و سوزانده شد.

 

لینک خبر: http://www.bbc.com/persian/afghanistan/2016/07/160702_zs_arab_graveyards_khost

سرباز، شرمنده ایم!

سرباز شهید افغانستان

شهادت سربازان جوان میهن در حالی که برای تعطیلات عید فطر به خانه هایشان باز می گشتند، افزون بر نشان دادن وحشی گری طالبان مسلمان، حکایتگر جنایتکاری و هم دستی کاخ نشینان ارگ و سپیدار با این مزدوران است. وقتی هیچ پشتیبانی لجستیکی از کاروان این جوانان برومند صورت نمی گیرد، وقتی بمبگذاران انتحاری به سادگی در درون یا بیرون این کاروان ها چیده می شوند و وقتی رئیس جمهوری تقلبی، محمداشرف غنی احمدزی، بی خیال این همه کشته، برای ادای فریضه حج عمره به عربستان می رود و دهن کجی می کند به خون شهیدان و وقتی عبدالله، دلقک دربار وحدت ملی جز بدل کردن کت و شلوار گران قیمتش هیچ واکنش دیگری ندارد، باید هم وضع همین باشد. 
ملت ما را این دو شیّاد و همراهانشان گروگان گرفته اند. افسوس بر ما که کاری نمی توانیم بکنیم یعنی لعنت بر ما. این که زندگی می کنیم، نامی است دهن پرکن. ما مرده ایم سال هاست از همان وقتی که خون اولین نفر ریخت بر این کوچه ها به ناحق و هنوز هم مدار زندگی در این فلک زده سرزمین بر همین محور می چرخد.

مثلث داستانی عرب

سه کتاب خوب از ادبیات داستانی عرب با قصه‌هایی که تو را از اول تا آخر کتاب با خود می‌کشاند آن هم به لطف ترجمه‌های فارسی خوش‌خوان و روانی که مترجمان این آثار انجام داده‌اند. هر شرقی اعم از عرب یا غیر عرب، دردهای این قصه‌ها را به چشم سر دیده و کشیده و چشیده یا دست کم شنیده است.

ادبیات عرب

سه کتاب با سه دنیای متفاوت و نیز مشابه همدیگر. دنیاهایی که هراس‌هایی را بیان می‌کنند که همه ما انسان‌های شرقی از جامعه خود داریم. فرقی نمی‌کند این هراس در دوره عثمانی‌ها باشد یا هم‌قرانان آن‌ها در دیگر ممالک شرقی یا در قرنی نزدیک‌تر یا همین زمانه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم. هر سه کتاب، زندگی در جهان شرق را با همه ترس‌های آشکار و نهانش روایت می‌کند، به گونه‌ای که شاید در قیاسی نه چندان دقیق و درست، شبیه فیلم‌های ترسناک، همان ترس را در لحظه به تو القا می‌کند وقتی از ترس محتسب ممالیک در کوی و برزن، نفست را حبس می‌کنی یا وقتی از چشم‌های شیخ قبیله بیابان‌گرد می‌هراسی یا لحظه به لحظه در کوچه‌ پس کوچه‌های بغداد می‌گریزی از سرنوشت موهوم خود.

زینی برکات، نوشته جمال الغیطانی، برگردان: رضا عامری، دنیای اقتصاد، 1394.

واحه غروب، نوشته بهاء طاهر، برگردان رحیم فروغی، نیلوفر، 1393.

فرانکشتاین در بغداد، نوشته احمد سعداوی، برگردان: اِمِل نَبهانی، نیماژ،1394.

یادی از دو طنّاز ادبیات و هنر فارسی

پرویز شاپور و منوچهر نوذری

«حسين توفيق» وقتي ريش و پشم «پرويز شاپور» را ديد، گفت: «شاپور را بايد با «ني» بوسيد!»

***
یكی از افرادی كه با برنامه‌های رنگارنگ خود، غدد خنده بدن را تنظیم می‌كرد، «منوچهر نوذری» بود.
ــــــــــــــــــــــ
منبع: کمال تعجب و عملیات عمرانی، عمران صلاحی.

آمار حضور زنان افغانستان در قضاوت، پزشکی، معلمی و تشکیلات امنیتی اعلام شد

ریاست جمهوری افغانستان اعلام کرده که ۳۳ درصد از معلمان سراسر این کشور را زنان تشکیل می‌دهند و تعداد زنان قاضی در این کشور به ٢٤٠ نفر می‌رسد. 

۳.۵ میلیون دختر در افغانستان مشغول آموزش در دوره مدرسه/مکتب هستند.

وزارت معارف(آموزش و پرورش) افغانستان اعلام کرده که بر اساس آمار این وزارت، در افغانستان حدود ۸ و نیم میلیون دانش‌آموز، ۱۷۰ هزار معلم و حدود ۱۶ هزار مکتب وجود دارد. شمار کارمندان وزارت معارف نیز بیش از ۹۲ هزار نفر است. در شهر کابل پایتخت، ۷۸ درصد معلم‌ها را زنان تشکیل می‌دهد.

در این گزارش آمده که ۱۳۰۰ زن در صفوف نیروهای پلیس این کشور خدمت می‌کنند و دو هزار نفر نیز عضو نیروهای امنیتی افغانستان هستند.
در سراسر افغانستان ۳۷۰۰ پزشک زن وجود دارد و ۸۰۰ فعالیت اقتصادی خصوصی نیز توسط زنان رهبری می‌شود.
۲۴۰ قاضی زن نیز در سراسر افغانستان در مسند قضا حضور دارند.
براساس آماری که ریاست جمهوری افغانستان ارائه کرده ۲۸ درصد از کارمندان وزارت معارف افغانستان را نیز زنان تشکیل می‌دهند.
۴ دختر جوان افغان نیز رهبر ارکستر ملی این کشور است و صدها خانم ورزشکار نیز در میادین بین المللی به نمایندگی از افغانستان حضور دارند.
در سطوح محلی نیز زنان ۳۵ درصد از واحدهای توسعه‌ای این کشور را رهبری می‌کند که در سطح ولسوالی این آمار به ۳۳درصد کاهش می‌یابد.

در سطح ولایت ۳۲ ریاست امور زنان به دست زنان است.
در سطح ملی ۲۸ درصد از کرسی مجلس نمایندگان افغانستان در اختیار زنان است و ۱۷ کرسی مجلس سنا نیز به زنان اختصاص یافته است.
از مجموع ۲۴۹ نماینده مجلس این کشور نیز ۶۸ نفر آنان زنان هستند.
در ولایت نیمروز، در جنوب غرب افغانستان تمام نمایندگان مجلس را زنان به خود اختصاص داده و هیج مردی به مجلس راه نیافته‌است.
دولت افغانستان اعلام کرده که قرار است تا سال ۲۰۱۸ میلادی ۳۰ درصد از پست‌های دولتی را به زنان بدهد.
۳۶درصد از زنان در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۴ افغانستان شرکت کرده‌اند.
۲۲ درصد از کارمندان خدمات عمومی افغانستان نیز زنان هستند.

http://www.bbc.com/persian/afghanistan/2016/06/160623_k05_afghanistan_women_in_glance

 

چشم عاشقان بوده است از آغاز، تَر

ای نگاهت از شب ِ باغ ِ نظر، شیرازتر

دیگران، نازند و تو از نازنینان، نازتر

چنگ بردار و شب ما را چراغان کن که نیست

چنگی از تو، چنگ‌تر یا سازی از تو، سازتر

قصه‌ی گیسویت از امواج ِتحریر ِقمر

هم بلندآوازه‌تر شد، هم بلندآوازتر

گشته‌ام دیوان حافظ را، ولی بیتی نداشت

چون دو ابروی تو از ایجاز، باایجازتر

چشم در چشمت نشستم، حیرتم از هوش رفت

چشم وا کردم به چشم‌اندازی از این بازتر

از شب جادو عبورم دادی و دیدم نبود

جادویی از سِحر چشمانِ تو پُر اعجازتر

آن‌چه چشمان مرا تَر کرد، اندوه ِ تو بود

گر چه چشم عاشقان بوده است از آغاز، تَر

 

علی‌رضا قزوه

سربازها همه جا غریبانه می‌میرند

ـــــــــــــــــــــOــــــــــــــــــــــ
دوستی داشتم ساده، پاک و زلال به نام جواد مُلایی. آخرین بار که دیدمش، اوایل مهر بود. گفت برای سربازی فرستاده‌اندش سیستان و بلوچستان. یک ساعت با هم در شهر چرخ زدیم و قصه کردیم از روزهایی که می‌رفتیم کتاب‌خانه و از آرزوهایش گفت برای رفتن به دانشگاه. آن روز جایی کار داشتم و عجله. زود خداحافظی کردم. 


رفت و چند هفته بعد، اطلاعیه شهادتش را روی پایه چراغ برق محله‌مان دیدم. در درگیری با قاچاقچی‌ها کشته شده بود. با دوست مشترکمان، عباس رفتیم خانه‌شان و بعد سر خاکش. هنوز افسوس می‌خورم که چرا آن روز، بیش‌تر با او نماندم و گپ نزدم و حسرت دیدارش ماند تا همیشه. «هست شب، یک شب دم‌کرده و خاک/ رنگ رخ باخته است».