در این سرما و باران، یار، خوش‌تر

نگار اندر کنار و عشق در سر


نگار اندر کنار و چون نگاری

لطیف و خوب و چُست و تازه و تر


در این سرما به کوی او گریزیم

که مانندش نزاید کَس ز مادر


در این برف، آن لبان او ببوسیم

که دل را تازه دارد برف و شَکَر


مرا طاقت نماند، از دست رفتم

مرا بردند و آوردند دیگر


خیال او چو ناگه در دل آید

دل از جا می‌رود، الله اکبر


مولانای عشق

جلال‌الدین محمد بلخی