تا بیافتد روسریت از سر، مشقت می‌کشند

بادها الــــحق والانصـــاف زحمت می‌کشند

بس که هر جا بر سرت دعواست حتی شانه‌ها

انتظـــار تـــــار مویت را بــــــه نوبت می‌کشند

چشـــم تو... ابــروی تو... یاللعجب این روزها

مست‌ها را هم به محراب عبادت می‌کشند

جای هر روزی که بی تو در دلم، زخمی نشست

رسم زندان است، بر دیــــــوار آن خط می‌کشند

میوه می‌چینـــم، برایــــم برگ‌ها را پس بزن

دست‌هایم پشت پیراهن خجالت می‌کشند

بس کــــه در عین ریـــــا، مردم‌فریبند آخــرش

چشم‌هایت را به دنیای سیاست می‌کشند

پس مواظب باش وقتی عابران سر به زیر

با زبان بـی‌زبانــــی از تو منّت می‌کشند

مردم چشمم بـــه خـون از دولت عشقت نشست

هرچه مردم می‌کشند، از دست دولت می‌کشند

علی فردوسی