زبانم را ببرید، من پارسی خواهم مرد

این روزها عدو شده است سبب خیر؛ چون به دلیل کار نابخردانه وزارت و وزیر اطلاعات و فرهنگ افغانستان در مجازات چند کارمند رادیو و تلویزیون بلخ باستان برای به کار بردن واژگان پارسی دانشجو، دانشگاه و دانشکده به جای محصل، پوهنتون و پوهنزی، همه دوست داران واقعی افغانستان و هواداران زبان و فرهنگ کهن این دیار باستانی برخاسته اند تا به این بی شرمی وزیر ضد فرهنگ و اربابان و مزدورانش پاسخی درخور و دندان شکن دهند. بی شک، پارسی ستیزی در افغانستان را هیچ کس به درستی باور نمی کرد اگر دست کم این رویداد به اندیشه ما ملت تلنگر نمی زد که دست هایی در کار است تا به چندپارچگی سرزمینی افغانستان و سست کردن زبان پارسی دری می اندیشد و در اصل با این کاربه منزوی کردن زبان و فرهنگ پشتو یاری می رساند. در همین زمینه، نوشته ای در پایگاه اینترنتی کلکین نهادهام که بخوانید. به جز آن، شمار بسیاری از عزیزانم در محیط مجازی به این جنبش سراسری پیوسته و در نوشتههای خود به رسوا کردن این رفتار ضدانسانی و ضد فرهنگی پرداختهاند. در پایگاه اینترنتی کابل پرس نیز بخشی گشوده شده است که دوستان میتوانند به آنجا بروند و نامهای را برای برکناری عبدالکریم خرم، وزیرضد فرهنگ کشور امضا و این رفتارهای ضدانسانی را محکوم کنند.
در پایگاه کابل ناته هم بزرگانی چون استاد زریاب و اکرم عثمان درباره این رفتار پارسی ستیزانه سخن گفتهاند.
در پایان، دو غزل از دوست عزيزم، بانو راحله یار، شاعر افغان مقیم آلمان به شما پیشکش میکنم. پایگاه اینترنتی راحله جان را در بخش پیوندهای همین وبلاگ هم می بینید.
عصر بی تلخه و بی ننگ
این سفرنامه ی شب رنگ، مرا خواهد کُشت
میله های قفسِ تنگ مرا خواهد کُشت
با دلِ ساده ی یک کودک و دستان لطیف
بازیِ خنجرِ نیرنگ، مرا خواهد کُشت
ناله ی گم شده در سینه ی دودی غبار
بی گمان از دل فرسنگ مرا خواهد کُشت
گریه های تو مرا می برد اندر دلِ موج
موج در بین دوتا سنگ مرا خواهد کُشت
این همه خلق چرا صرف به تو زل زده اند؟
چشمِ های تو به آهنگ مرا خواهد کُشت
***
تف به این شهرتِ بی همتی وعزتِ نفس
عصرِ بی تلخه(۱) و بی ننگ مرا خواهد کُشت
1. تلخه اصطلاحِ عامیانه، به معنی شهامت، غیرت
***
بـه راد مردان!
به مرگِ حادثه فریاد می شوی یانه؟
تو دادخواه پری زاد می شوی یانه؟
به اشک چهره ی خود تا به کی کنم گلگون
به یاد حلقه ی ناشاد می شوی یانه؟
براي دختر بلخي که تلخ مي گريد
بلوغِ قامتِ شمشاد می شوی یانه؟
براي او که دهانش به مشت مي کوبند
قیامِ قامتِ پولاد می شوی یانه؟
به نام مذهب و قوم و قبیله طُفره مرو
شرار در شب بيداد مي شوي يا نه؟
هزار سال دم از شعرِ عاشقانه زدی
به خاره تیشه ی فرهاد می شوی یانه؟
چو عقده در دلِ تنگم گره گره شده ای
چو نعره از لبم آزاد می شوی یانه؟
به هر کرانه قدم می نهی به چرخشِ باد
تو در مقابله با باد می شوی یانه؟
من از کنایه و از استعاره خسته شدم
بگو از این همه آزاد می شوی یانه؟
جنوری ۲۰۰۸